آدمی چون بداشت دست از صیت
هر چه خواهی بکن که فاصنع شیت
هر که راضی شود به کرده زشت
نزد آنکس چه دوزخ و چه بهشت
مرد عاقل بر آن کسی خندد
کز پی خویش نار بپسندد
دین به دنیا بخیره بفروشد
نکند نیک و در بدی کوشد
خیره راضی شود به خون حسین
که فزون بود وقعش از ثقلین
آنکه را این خبیث خال بود
مؤمنان را کی ابن خال بود
من از این ابن خال بیزارم
کز پدر نیز هم دل آزارم
پس تو گویی یزید میر منست
عمروعاص پلید پیر منست
آنکه را عمروعاص باشد پیر
یا یزید پلید باشد میر
مستحق عذاب و نفرین است
بد ره و بد فعال و بد دین است
لعنت دادگر بر آنکس باد
که مر او را کند به نیکی یاد
من نیم دوستدار شمر و یزید
زان قبیله منم به عهد بعید
هر که راضی شود به بد کردن
لعنتش طوق گشت در گردن
از سنایی به جان میر حسین
صد هزاران ثناست دایم دین