" rel="stylesheet"/> "> ">

حکایت هزل

کلکی برمناره کودک خرد
برده بود و به ناز می افشرد
چون مؤذن بدیدش اندروای
پس بگفت ای کلک ز بهر خدای
سره کاری همی کنی بر تاز
به دو منزل به پیش او شو باز