" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٢: آفتابی رخ نموده بی غبار

آفتابی رخ نموده بی غبار
گنج پنهان بود گشته آشکار
آینه بیحد نماینده یکی
آن یکی در هر یکی خوش می شمار
چشم عالم روشن است از نور او
خوش خیالی نقش بسته پرنگار
رند سرمستیم در کوی مغان
با خمار این و آن ما را چه کار
راه یاران را کرانی هست نیست
جاودان می رو درین ره مردوار
ذوق اگر داری درآ در میکده
عشق می بازی دمی با ما برآر
صورت و معنی است ما را در میان
نعمت الله است ما را در کنار