" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٣: یک هویت در مراتب می نماید صدهزار

یک هویت در مراتب می نماید صدهزار
عارفانه آن یکی در هر یکی خوش می شمار
نزد ما موج و حباب و قطره و دریا یکی است
آب یک معنی بود هم صورتش ناچار چار
در شب تاریک امکان نور می بخشد به ماه
می نماید روز روشن آفتابی بی غبار
نقش بندی می کنی باری خیال روی او
آنچنان خوش صورتی بر نور دیده می نگار
مجلس عشق است و رندان مست و ساقی در حضور
حیف باشد در چنین وقتی که باشی در خمار
شکل قوسین از خط محور نماید دایره
سر او ادنا طلب کن تا بیابی یار غار
عقل و جان و سید و بنده به هم آمیختند
آنچنان گنجی که مخفی بود گشته آشکار