بیا از بوده وز نابوده بگذر
ازین دردسر بیهوده بگذر
ز غیرت غیر او از دل بدر کن
ز غیرش چون من فرسوده بگذر
وسیله گر تو را عقل است بگذار
ز مقصود وی و مقصوده بگذر
ازین دنیای بی حاصل چه حاصل
مشو آلوده و آسوده بگذر
اگر داری هوای گنج شاهی
ز پول قلب سیم اندوده بگذر
بد اندیشی اگر گوید ترا بد
تو نیکی کن سخن نشنوده بگذر
حریف سید سرمست ما باش
ز فرمان خود و فرموده بگذر