" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٣٨: در ره او راه رو پای چه باشد به سر

در ره او راه رو پای چه باشد به سر
چشم گشا و ببین سر پدر با پسر
آیت شمس و قمر گر تو بخوانی تمام
با تو بگویم توئی فتنه دور قمر
جام حبابی بگیر آب حیاتی بنوش
صورت ما را بدان معنی ما را نگر
هر چه تو داری از آن چشم گشا و ببین
زانکه به نزدیک ما آنی و چیزی دگر
ذوق حریفان ما عقل نداند که چیست
عشق بگوید بتو عقل ندارد خبر
ذات یکی و صفات بی عدد و بی شمار
عین یکی در هزار می نگر و می شمر
تخت ولایت تمام یافتم از جد خود
داد به من سیدم خلعت و تاج و کمر