" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٦٧: نور روی اوست ما را در نظر

نور روی اوست ما را در نظر
آینه بردار و رویش می نگر
یک وجود و صد هزاران آینه
آن یکی در هر یکی خوش می شمر
ذوق ما داری در این دریا نشین
تا دمی از حال ما یابی خبر
گنج اگر جوئی بجو در کنج دل
چند گردی در پی زر در بدر
آینه گر صد نماید ور هزار
می نماید آفتابی در نظر
سایه بان حضرت او عالم است
نور او می بین ز عالم درگذر
دمبدم ساقی گرت جامی دهد
عاشقانه نوش کن میجو دگر
در خرابات مغان درنه قدم
عمر خود در پای خم می بر به سر
عشق بازی معتبر کاری بود
کار سید خود نباشد مختصر