" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٦٨: روشن است از نور رویش دیده اهل نظر

روشن است از نور رویش دیده اهل نظر
در نظر بنشین و خوش اهل نظر را می نگر
ز آفتاب حسن او عالم همه پرنور شد
آنچنان ماهی که دیده در چنین دور قمر
وقت فرصت دان دمی بی عشق او یک دم مزن
صحبتش عمر عزیز است و غنیمت می شمر
ما و دلبر در سرابستان دل هم صحبتیم
عقل بر درمانده و ز حال دل ما بی خبر
غرقه در دریای عشق و دست و پائی می زنیم
تا ازین دریاچه آید بر سر ما ای پسر
نقش بندی می کند بر آب چشم ما خیال
هر دمی نقش خیالی می نگارد در نظر
سید عشاق آمد عقل از اینجا گو برو
شه درآمد آن گدا سرگشته گردد دربدر