" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٩٠: مرغ دل در دام زلف دلبری افتاد باز

مرغ دل در دام زلف دلبری افتاد باز
عشق جانان جان ما بر باد خواهد داد باز
زاهد خلوت نشین از خان و مان دل برگرفت
مجلس مستانه درکوی مغان بنهاد باز
توبه بشکستیم و دیگر در شراب افتاده ایم
هر که آمد پیش ما مانند ما افتاد باز
بر خیال عقل بی بنیاد بنیادی منه
تاچه آید بر سرت زین عقل بی بنیاد باز
روی دل بر درگه سلطان خود آورده ایم
آمده بر درگه شه بنده آزاد باز
آب چشم ما چو دجله می رود هر سو روان
شاید ار معمور سازد خطه بغداد باز
خوش گشادی از گشاد نعمت الله یافتم
تا در میخانه را بر روی ما بگشاد باز