" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٠١: خاطرم می کشد سوی شیراز

خاطرم می کشد سوی شیراز
مرغ جان می کند روان پرواز
رند مستم به دست جام می است
کرده ام باز بیخودی آغاز
جام و می لب نهاده اند به لب
نی و نائی به همدگر دمساز
در گلستان عشق سرمستان
بلبلانند جمله خوش آواز
سر ساقی و حال میخانه
بشنو از من ز دل به سوز و نیاز
عارفانه درآ به خلوت عشق
عاشقانه به عشق او می ناز
نور سید ز نعمت الله جو
راز محمود باز جو ز ایاز