رند مستیم و عشق شورانگیز
            عقل مخمور گو ز ما پرهیز
         
        
            ساقیا خم می بیار آن دم
            خم می بر سر حریفان ریز
         
        
            بر در می فروش خوش بنشین
            از سر کاینات هم برخیز
         
        
            جاودان گر حیات می جوئی
            جان و جانان به همدگر آمیز
         
        
            گر حلیمی تو بردباری کن
            بشنو از ما به این و آن مستیز
         
        
            بر سر خاک عاشقان چو رسی
            آب دیده بخاک ایشان ریز
         
        
            همچو فرهاد میل خسرو کن
            قصر شیرین بساز و هم شبدیز
         
        
            عشق شیرین گرش بود فرهاد
            گو مترس از صلابت پرویز
         
        
            عقل مخمور و دره عمری
            عشق سرمست و خنجر سر تیز
         
        
            دامن سیدم به دست آور
            به ازین نیست هیچ دست آویز