جام می شادی رندان نوش نوش
ور توانی راز خود را پوش پوش
خوش سبوئی از برای عاشقان
می کشیدم تا سحر بر دوش دوش
خم می در جوش و ساقی در حضور
از چنین خمخانه ای سرجوش جوش
عقل می گوید مخمور بسیار می
عشق می گوید فراوان نوش نوش
عشقش آمد عقل و هوش ما ببرد
کی بیابد این چنین بی هوش هوش
ای صبا احوال ما را از کرم
گر توانی خوش خوشی درگوش گوش
تا مرید نعمت الله باشدش
کرده پیدا عارفی در اوش اوش