" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٥٣: در خرابات تا سحرگه دوش

در خرابات تا سحرگه دوش
می کشیدم سبوی می بر دوش
شادی روی ساقی سرمست
دوش تا روز بود نوشانوش
بزم عشق است خرقه را برکن
جامه عاشقانه ای درپوش
در ره عاشقی و می خواری
عاشقانه به جان ودل می کوش
ما خراباتیان سرمستیم
چون خم می فروش خوش درجوش
گل تبسم کنان و می در جام
بلبل مست کی شود خاموش
نعمت الله حریف و ساقی او
جام در دور و عاشقان مدهوش