" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ١٥٤: به گوش هوش من آمد ندای ساقی دوش

به گوش هوش من آمد ندای ساقی دوش
که جام جم بستان و می حلال بنوش
بیاکه مجلس عشق است وعاشقان سرمست
مدام همدم جامند وخم می در جوش
گشوده برقع صورت ز روی معنی باز
هزار جان شده حیران وعقل ها مدهوش
به عشق ساقی رندان که جان من به فداش
سبوی مجلس رندان خوشی کشم بر دوش
به مشت گل نتوان آفتاب را اندود
مگو به عاشق مستی که عشق را می پوش
به گندمی اگر آدم بهشت را بفروخت
تو باز خر به جوی و به نیم جو بفروش
شنو که سید سرمست وعظ می گوید
بگو خطیب مخوان خطبه یک زمان خاموش