جان کیست بنده حرم کبریای دل
یا روح چیست خادم خلوت سرای دل
درچارسوی عشق که بیرون دوسرا است
صدجان روان دهند به یکدم بهای دل
از دل بسوز سینه که یابی وصال جان
درجان بساز چشم که بینی لقای دل
آن مهر ماه روی که جان است نام او
چون ذره ای است گشته روان در هوای دل
سلطان چرخ چارم از آن گشت آفتاب
کامد بزیر سایه فر همای دل
دل کشتی خدا است به دریای معرفت
لطف خدا سزد که بود ناخدای دل
سید رموز دل چه نهان می کنی بگو
جان عرش اعظم است و بر او استوای دل