" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢١٥: عجب است اینکه من ز من طلبم

عجب است اینکه من ز من طلبم
حسنم وز حسن حسن طلبم
یار من با من است و من حیران
به ختا رفته وز ختن طلبم
یوسف خویشتن همی جویم
نه چو یعقوب پیرهن طلبم
با دلی زنده عشق می بازم
من نیم مرده تا کفن طلبم
دل جمعی به جان خریدارم
در سر زلف پرشکن طلبم
دل من مدتی است تا گم شد
با اویس است و در قرن طلبم
در بهشت و بهشت می جویم
شمع بر کرده و لگن طلبم
روح اعظم نه یک بدن دارد
بلکه او از همه بدن طلبم
نعمت اللهم وز آل رسول
من کجا جای اهرمن طلبم