" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٢٣٣: عاشق مستم و در کوی مغان می گردم

عاشق مستم و در کوی مغان می گردم
جام می دارم و در دور روان می گردم
درد دل دارم و درمان خوشی می جویم
درد می نوشم و رندانه به جان می گردم
درخرابات چو کام دل خود می یابم
روز وشب گرد خرابات از آن می گردم
ساقیم هر نفسی جام دگر می بخشد
من سرمست از اینم که چنان می گردم
هرکجا آئینه ای در نظرم می آید
روی او می نگرم زان نگران می گردم
آفتاب رخ او ملک جهان را بگرفت
من چو سایه ز پیش گرد جهان می گردم
نعمت الله در میکده بگشاد دگر
زین گشاد است که من بسته میان می گردم