تابود عشق تو بود من عاشق تو بودم
من عاشق قدیمم کی بود تا نبودم
گم گشته بودم از خود درگوشه خرابات
عشقت دلیلم آمد راهی به خود نمودم
از عشق چشم مستت جام شراب خوردم
دستار عقل سرکش عشقت ز سر ربودم
کردم ز اشک ساغر این خرقه شست و شوئی
کز زاهدی وتقوی کاری نمی گشودم
در دیده های خوبان نور رخ تو دیدم
وز گفته لطیفان آواز تو شنودم
از دیر و کعبه ما را کاری نمی گشاید
این هر دو آزموده بسیارش آزمودم
سید به جز خیالت نقشی دگر ندیده
تا رنگ زنگ هستی از آینه زدودم