دردمندیم و به امید دوا آمده ایم
مستمندیم و طلب کار شفا آمده ایم
از در لطف تو نومید نگردیم که ما
بی نوایان به تمنای نوا آمده ایم
ما گدائیم و تو سلطان جهان کرمی
نظری کن به امید شما آمده ایم
دل فدا کرده و جان داده و سربرکف دست
تا نگوئی که به تزویر و ریا آمده ایم
این چنین عاشق و سرمست که بینی مارا
نیست حاجت که بگویم ز کجا آمده ایم
ما اگر زاهد سجاده نشینیم ،نه رند
بر سر کوی خرابات چرا آمده ایم
سید بزم خرابات جهان جانیم
بندگانیم، به درگاه خدا آمده ایم