تا خیال روی او بر دیده نقشی بسته ایم
            با خیالش روز و شب در گوشه ای بنشسته ایم
         
        
            نور چشم است او از آن بر دیده اش بنشانده ایم
            تا نبینندش در خلوت سرا بربسته ایم
         
        
            همدم جامیم و با ساقی نشسته روبرو
            عهد با او بسته ایم و عهد را نشکسته ایم
         
        
            در خرابات مغان با عاشقان هم صحبتیم
            رند سرمستیم و از دنیی و عقبی رسته ایم
         
        
            عشق ما و نعمت الله جاودان با هم بود
            از ازل پیوسته ایم و تا ابد نگسسته ایم