نقش خیال رویش بر دیده می نگاریم
در خلوتی چنین خوش پیوسته با نگاریم
جام شراب نوشیم شادی روح ساقی
رندیم و لاابالی کاری دگر نداریم
گر شاهدی بیابیم لعل لبش ببوسیم
مستانه در خرابات با او دمی برآریم
جان شد قبول جانان شکرانه هاست بر جان
یک جان چه باشد ای جان صد جان به او سپاریم
عشق است عمر باقی باقی همه حکایت
ما عمر خویشتن را ضایع نمی گذاریم
میخانه است معمور در وی شراب راوق
از بهر باده نوشان پیمانه می شماریم
هر عارفی که بینی دایم امیدوار است
از ذوق نعمت الله ما هم امیدواریم