جان عالم آدم است و دیگران همچو بدن
جان عالم خوانمت گر نیک دریابی سخن
هر چه باشد آدمی را بنده اند از جان و دل
خواه جسم و خواه جان خواهی ملک خواه اهرمن
نور چشم عالمی از دیده مردم نهان
یوسف مصری ولی پنهان شده در پیرهن
روح اعظم دیدم و می گفت مستانه مرا
جان من بادت فدا ای جان و ای جانان من
گرمی جام بقا خواهی که نوشی همچو ما
در خرابات فنا مستانه خود را درفکن
عاشق و مست و خرابم ساقیا جامی بده
مطربا قولی بگو تا ناتنا در تان تن
بت پرستی نیستم تا بت پرستم در جهان
من خلیل اللهم و باشم همیشه بت شکن