عاشقانه خوش بیا و پند ما را گوش کن
در خرابات فنا جام بقا را نوش کن
سر خوشانه پای کوبان از در خلوت درآی
دست دل با دلبر سرمست در آغوش کن
ذوق سرمستی اگر داری درآ در میکده
آتشی در خود زن و چون خم می خوش جوش کن
زاهدی گر گویدت از باده نوشی توبه کن
جرعه ای در کام جانش ریز و گو خاموش کن
پادشاه عشق خویش و غارت ملک دل است
گر ترا عشقی است جان و دل فدای خوش کن
مطربا قولی بگو عشاق را خوش وقت ساز
ساقیا جامی بیاور عالمی مدهوش کن
نعمت الله این سخن از ذوق می گوید بتو
ذوق اگر داری بیا و عاشقانه گوش کن