" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٤٦٠: صد هزار آئینه دارد یار من

صد هزار آئینه دارد یار من
می نماید در همه دلدار من
دیده من روشن است از دیدنش
باد دائم روشن این دیدار من
جز خیالش نیست هم خوابی مرا
غیر عشقش نیست یار غار من
بلبل سرمستم و نالان به ذوق
روضه رضوان بود گلزار من
من خراباتی و رند و عاشقم
خدمت معشوق من خمار من
او و من با همدگر باشیم خوش
لاجرم من یار او او یار من
نعمت الله گر نگشتی آشکار
کی شدی پیدا بتو اسرار من