" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٤٦٣: راحت جانم توئی ای جان و ای جانان من

راحت جانم توئی ای جان و ای جانان من
بی وصالت راحتی چندان ندارد جان من
رونق ایمان من قدرش نبودی اینقدر
گر نبودی کفر زلفت رونق ایمان من
نقد عشق تو بود گنجی و دل ویرانه ای
گنج اگر خواهی بجو کنج دل ویران من
باده می نوشی درآ در گوشه میخانه ای
ذوق ما داری طلب کن مجلس مستان من
مبتلایم وز بلایت کار من بالا گرفت
دردمندم درد دردت می کند درمان من
ساقی سرمستم و میخانه را کردم سبیل
زاهد مخمور کی ماند درین دوران من
میر رندان جهان امروز نزد عارفان
نعمت الله من است و سید سلطان من