آب رو جوئی بیا از ما بجو
دل به دریا ده چو ما دریا بجو
دو جهان بگذار تا یکتا شوی
آنگهی یکتای بی همتا بجو
دیده بگشا نور چشم ما نگر
عین او در دیده بینا بجو
رند مستی گر همی خواهی بیا
در خرابات مغان ما را بجو
ما بدست زلف او دادیم دل
در سر ما مایه سودا بجو
در عدم ما را حضوری بس خوش است
گر حضوری بایدت آنجا بجو
هر چه می بینی از او دارد نصیب
نعمت الله در همه اشیا بجو