" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٥٤٥: این و آن در آرزوی او و او

این و آن در آرزوی او و او
با همه یک رو نشسته روبرو
غیر نور او ندیده چشم ما
گرچه گشته گرد عالم کو بکو
غرقه دریای بی پایان شدیم
غیر ما از ما درین دریا مجو
عقل مخمور است و ما مست خراب
گفته مخمور با مستان مگو
یک زمان با ما درین دریا نشین
گرد هستی را چو ما از خود بشو
سهل باشد هر که او بیند به خود
ما نمی بینیم جز او را به او
سیدم زلف سیادت برفشاند
مجمع صاحبدلان شد مو به مو