" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٥٧٣: رهزنی آمد به نزدم صبحگاه

رهزنی آمد به نزدم صبحگاه
ره ندادم شد ز پیشم روسیاه
در طریق عاشقی مردانه باش
تا رسی در بارگاه پادشاه
رهزنان در راه بسیارند ولی
رهبری جو تا در آن دین پناه
سالک ره دار می دانی که کیست
آنکه راه خویشتن دارد نگاه
راه تجرید است اگر ره می روی
بگذر از اسباب و ملک و مال و جاه
در طریق حق گناه تو توئی
بگذر از خود گر نمی خواهی گناه
بزم سید جو و کوی می فروش
رو بدر زین خانه پرآه آه