" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٥٧٥: پادشاهی با گدائی ساخته

پادشاهی با گدائی ساخته
سایه ای بر جان ما انداخته
بر سریر دل نشسته شاه عشق
ملک دل از غیر خود پرداخته
مجلس مستانه ای آراسته
ساز جان ما خوشی بنواخته
برده گوی دلبری از دلبران
مرکب عشقش به میدان تاخته
آفتاب است او و عالم سایه بان
شاهباز است او و عاشق فاخته
این لطیفه بین که سلطان دو کون
با فقیری بی نوا در ساخته
نعمت الله نور چشم مردم است
والعجب او را کسی نشناخته