" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٥٨٤: عقل در کوی او سرگشته

عقل در کوی او سرگشته
چون گدائی است دربدر گشته
خبری یافته ز میخانه
زان خبر مست و بی خبر گشته
دیده نقش خیال او دیده
آب از آن روش در نظر گشته
همچو پرگار گرد نقطه دل
سالها جان ما به سرگشته
از می و جام باخبر باشد
هر که چون ما به بحر و برگشته
ساغر می مدام می نوشیم
لاجرم حال ما دگر گشته
هر که گشته غلام سید ما
در همه جای معتبر گشته