" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٥٨٨: آن کیست کلاه کج نهاده

آن کیست کلاه کج نهاده
بر بسته میان و رو گشاده
رندانه درآمده به مجلس
بر دست گرفته جام باده
بگشوده در شرابخانه
مستانه صلای عام داده
سلطان خود و سپاه خویش است
گه گشته سوار و گه پیاده
در کنج دل خرابه ما
گنجی ز محبتش نهاده
شاهانه به تخت دل نشسته
جان همچو غلام ایستاده
بر هر طرفش هزار سید
مستند و خراب اوفتاده