از آفتاب حسنش مه نور وام کرده
جام جهان نمائی ساقیش نام کرده
ماهی بسر دویده گرد فلک شب و روز
تا بدردین کامل خود را تمام کرده
سلطان عشق جانان ملک جهان گرفته
عقل آمده به خدمت خود را غلام کرده
لطفش کرم نموده میخانه در گشوده
در حق جمله عالم انعام عام کرده
میخانه ای چنین خوش کرده سبیل بر ما
ما را شراب داده مست مدام کرده
کرده حلال بر ما جام می محبت
افشای سر خود را بر ما حرام کرده
جانان و جان سید باشند نعمت الله
نامش نکو نهاده ختم کلام کرده