" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٦٠٦: توئی که راحت جانی و دیده را دیده

توئی که راحت جانی و دیده را دیده
توئی که مثل جمال تو دیده نادیده
فرو گرفت خیالت سواد مردم چشم
چنانکه نیست تمیز از خیال تا دیده
مرا دلی است چو آئینه روشن و صافی
نگاه کرده در آئینه و ترا دیده
ندیده دیده من در جهان به جز رویت
خوش است این نظر پاک کبریا دیده
اگر چه موج محیطیم عین دریائیم
به غیر ماست که ما را ز ما جدا دیده
بسوی مردم دیده نظر کن و بنگر
که نور دیده خود را به چشم ما دیده
هزار چشمه ز چشمم روان شود هر دم
از آنکه دیده به عین تو چشمها دیده
کسی که دیده بیگانه دید در بندد
هر آینه بودش دیده آشنا دیده
منم که عارف و معروف نعمت اللهم
ز لااله گذشته بلای لا دیده