خوش نقش خیالی است که بستیم به دیده
در دریده سرمست نظر کن که پدیده
مستانه دو بیتی ز سر ذوق بگفتیم
خود خوشتر از این قول که گفته که شنیده
تا ظن نبری گفته من شعر فلان است
الهام الهی است که از غیب رسیده
میخانه ما وقف و سبیل است به رندان
جام می ما بر همه می خانه گزیده
رندی که درین کوی مغان خوش بکمال است
از قصه بیگانه و از خویش رهیده
جان در تن ما عشق نهاده به امانت
گر می طلبد هان بسپاریم به دیده
خوش باشد اگر عمر عزیزی بسر آری
در بندگی سید و اخلاق حمیده