" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٦٣٩: نرگست را باز سر خوش کرده ای

نرگست را باز سر خوش کرده ای
سنبلت بر گل مشوش کرده ای
دست از خون دل بیچارگان
باز می بینم منقش کرده ای
آتشی در جان ما انداختی
گوئیا نعلم در آتش کرده ای
جان ما را مبتلا کردی به هجر
عیش ما را باز ناخوش کرده ای
من نگویم ترک عشقت گر چه تو
یاری دیرینه ترکش کرده ای
ای دل آخر چیست حالت بازگو
کاین چنین افتاده و غش کرده ای
حال دل سید ز زلف یار پرس
زانکه دل آنجا تو بندش کرده ای