" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٦٤٨: ای خواجه در حجابی از خود صفا نیابی

ای خواجه در حجابی از خود صفا نیابی
تا ترک خود نگوئی هر گز خدا نیابی
هر جا که دردمندی باشد دواش درد است
بی درد دل چه جوئی از ما دوا نیابی
ما چشمه حیاتیم تو تشنه در بیابان
تا آب ما ننوشی ذوقی ز ما نیابی
سردار عاشقان شو منصور بر سر دار
دار فنا ندیده دار بقا نیابی
گم ساز خویشتن را در کوی عشقبازان
تا گم نگردی از خود گم کرده وا نیابی
گر بی نوای اوئی یابی از او نوائی
ور بی نوا نباشی از وی نوا نیابی
ساقی بزم مستان امروز سید ماست
تا روی او نبینی مقصود را نیابی