" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٦٧٠: خواه در خواب و خواه بیداری

خواه در خواب و خواه بیداری
در نظر دارمش چه پنداری
تا خیالش به خواب می بینم
نکنم هیچ میل بیداری
نقش غیری خیال اگر بستم
شرمسارم از آن گنه کاری
سر من و آستان حضرت او
هر شبی با دلی و صد زاری
چون همه دوستار و یارانند
شاید ار یار او نیازاری
بر سر چارسو بیا می نوش
با حریفان رند بازاری
زاهدی را چه می کنی آخر
خبر از عاشقان اگر داری
سخن عشق اگر کنی با عقل
تخم در شوره زار می کاری
بر سر کوی ما مجاور شو
گر طلب کار ذوق خماری
جز یکی در شمار آید نه
گر یکی را هزار بشماری
لذت عمر جاودان یابی
نعمت الله اگر به یاد آری