" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٧٢٢: هر زمان خاطر مرا شکنی

هر زمان خاطر مرا شکنی
عهد بندی و باز وا شکنی
مشکن آن زلف پرشکن که دلم
بشکند چون تو زلف را شکنی
مهر مهرت نهاده ام بر دل
حیف باشد که از جفا شکنی
ما به عهد درست جان بازیم
گر چه تو قول و عهد ما شکنی
چون مراد تو دل شکستن ماست
دل بتو داده ایم تا شکنی
سر ما و آستانه در تو
گر به صد پاره بارها شکنی
نعمت الله شکسته عشق است
بی گناهی دلش چرا شکنی