" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٧٢٨: به چشم مست ما بنگر که نور روی او بینی

به چشم مست ما بنگر که نور روی او بینی
همه عالم به نور او اگر بینی نکو بینی
خیالی نقش می بندی که این جان است و آن جانان
بود این رشته ای یکتو ولیکن تو دوتو بینی
درآ با ما درین دریا و با ما یک دمی بنشین
که آب روی ما یابی و دریا سوبسو بینی
ز سودای سر زلفش پریشان است جان و دل
اگر زلفش بدست آری پریشان مو به مو بینی
بیا آئینه ای بستان و روی خود در او بنمای
که محبوب و محب خود نشسته روبرو بینی
مرا گوئی که غیر او توان دیدن معاذالله
چو غیرش نیست در عالم بگو تو غیر چو بینی
به جان سید رندان که من او را به او دیدم
اگر چشمت بود روشن تو هم او را به او بینی