" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٧٣٨: مجلس عشق است و ما سرمست می

مجلس عشق است و ما سرمست می
یار ما ساقی و ما مهمان وی
باز با میر خراباتم حریف
خلوت خالی و جز ما هیچ شیی
کشته عشقم از آنم زنده دل
مرده دردم از آنم گشته حی
گر بیابی عاشقی گو الصلا
ور ببینی عاقلی گو دور هی
عشق ما را ره به میخانه نمود
جان فدای این دلیل نیک پی
عالمی سرمست و خماری کریم
تو چنین مخمور باشی تا به کی
سید ما را نگر کز عشق او
نامه هستی به مستی کرده طی