گر در این بحر آشنا یابی
عین ما را به عین ما یابی
دردمندی اگر دوا جوئی
درد می نوش تا دوا یابی
گر وصال خدای خود طلبی
بگذر از خود که تا خدا یابی
نقد معنی که گنج صورت ماست
گر بجوئی ز بینوا یابی
از فنا بگذر و بقا را جو
که بقا را هم از فنا یابی
ذوق در عاشقی و قلاشی است
ذوق از زاهدی کجا یابی
همدم جام می شو ای عاشق
تا نصیبی ز ذوق ما یابی
ای که گویی که تا کیش جویم
جاودانش بجوی تا یابی
خویش گم کرده ای و می جوئی
خوش بود خویش را چو وایابی
عاشقانه بیا قدم در نه
یا کشندت به عشق یا یابی
خلعت عشق را بپوشی خوش
گر ز آل عبا عبا یابی
در غم عشق باش مردانه
که ز عشقش بسی غنا یابی
پادشاهی که کون بنده اوست
گر بجوئیش با گدا یابی
راحت جان مبتلا دانی
گر ز بالای او بلا یابی
نعمت الله را به دست آور
تا که مقصود دو سرا یابی