" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٥

عشق مجنون و خوبی لیلی
گفته اند و شنوده ای خیلی
سخن عاشقان بیا بشنو
مشنو از ما تو از خدا بشنو
خوش حبابی روان شده در جو
عین دریا بجو و از ما جو
آب در برگ گل شده پنهان
گل بگیر و گلاب از او بستان
در چمن هر گلی که می چینم
شیشه ای پرگلاب می بینم
یک وجود است و صد هزار خیال
می نماید ولی خیال محال
تشنگانی که آب می پویند
عین ما را به عین ما جویند
نعمت الله را اگر جوئی
از خودش می طلب که تو اویی
سخنی خوش به ذوق می گویم
یاری از اهل ذوق می جویم
ما خیالیم و در حقیقت او
جز یکی در دو کون دیگر کو
انه ظاهر بنافینا
هو معنا و فانظرو معنا
نور چشم است و در نظر پیداست
نظری کن ببین که او با ماست
الف و میم عارف و معروف
شده در لام معرفت مکشوف
همه عالم حجاب و عین حجاب
غیر او نیست در این سخن دریاب
دفتر کاینات می خوانم
معنیش حرف حرف می دانم
شانه را گر هزار دندان است
یک حقیقت هویت آن است
گر بگویم هزار یک سخن است
یوسفی را هزار پیرهن است
ظلمت و نور هر دو یک ذاتند
گر چه اندر ظهور آیاتند
در ظهور است این منی و تویی
به مسما یکی به اسم دویی
آنکه انسان کاملش نام است
نزد رندان چوباده و جام است
نوش کن جام می که نوشت باد
خم می دایما بجوشت باد
ساغر می مدام می نوشیم
خلعت از جود عشق می پوشیم
ما خراباتیان سرمستیم
در خرابات عشق پا بستیم
می و جامیم و جان و جانانه
شاه و دستور و گنج و ویرانه