در دو عالم جز یکی موجود نیست
ور تو گوئی هست آن مقصود نیست
با خیال دیگری گر سرخوشی
خوش خوشی نقشی بر آبی می کشی
هر خیالی را که می بینی به خواب
نقش او باشد چو بردارد نقاب
اصل جوهر دان و گوهر فرع او
اصل و فرع ما بود دری نکو
صورت و معنی عالم گفتمش
در توحید است نیکو سفتمش
در صدف آبی است بربسته نقاب
می نماید در نظر دری خوشاب
هستی ما سایه هستی اوست
مستی ما عین سرمستی اوست
قطره و دریا به نزد ما یکی است
بشنو از ما قطره و دریا یکی است
این دویی پیدا شده از ما و تو
شرک باشد گر یکی خوانی به دو
از کتاب ذات و آیات صفات
نسخه ای خوش خوانده ام از کاینات