" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٣٢

بود ما از بود او پیدا شده
جمع گشته قطره و دریا شده
بر سر آبی و پنداری سراب
غرق آبی آب می جوئی ز آب
قطره و موج و حباب و بحر و جو
هر یکی را گر بیابی آب جو
در محیط دیده ما کن نظر
یک دمی بنشین و در ما می نگر
جام الوان پر کن ازیک خم می
تا نماید رنگها از لطف وی
عاشقانه می بنوش از جام ما
شاهدی را می نگر در جامه ها
چشم ما هر سو که بیند در نظر
چشمه آب حیات است ای پسر
گر فسردی بر لب جو ژاله ای
ور گدازی آب روی لاله ای
هر گلی را شیشیه ای دان پر گلاب
هر حبابی کاسه ای می بین پر آب
کاسه و کوزه چو بشکستیم ما
خوش میان آب بنشستیم ما
قطره و دریا نماید ما و او
کل شیی هالک الا وجهه