حسن او در آینه پیدا شده
نور رویش دیده و شیدا شده
دیده ام آئینه گیتی نما
گر نظر داری ببین در چشم ما
چشم ما روشن به نور او بود
این چنین چشم خوشی نیکو بود
موج و دریا نزد ما هر دو یکی است
آن یکی در هر دو عالم بی شکی است
چیست عالم؟ در محیط ما حباب
بر سر آب آمده جام شراب
خوش خوشی با ما در این دریا درآ
تا بیابی ذوق حال ما به ما
ذره ذره هر چه آید در نظر
آفتابی مه نقابی می نگر
نقد گنج کنت کنزا را طلب
جوهر در یتیم از ما طلب
جامی از می پر ز می بستان بنوش
شیر اگر نوشی ازین پستان بنوش
بر سر دار فنا سردار شو
از بقای خویش برخوردار شو
هر که او فانی شود باقی شود
رند اگر رندی کند ساقی شود
گر حریف ساقی یاران شوی
ساقی سرمست می خواران شوی
غیر او نقش خیالی گفته اند
در این صورت به معنی سفته اند
شخص و سایه دو نماید در نظر
گر نیی احول یکی را می نگر
جان عالم آدم است ای آدمی
دل به ما ده یک دمی گر همدمی
در خرابات فنا با ما نشین
ذوق سرمستان بزم ما ببین
آینه بردار تا بینی نکو
جان و جانان خوش نشسته روبرو
نور او داریم دایم در نظر
یک نظر در چشم مست ما نگر
یار شیرینی که او حلوا شود
مشکلاتش سربسر حل وا شود
نعمت الله در همه عالم یکی است
در میان عاشقان جانی بکی است
عارفانه گر ترا باشد یقین
نزد تو حق الیقین باشد چنین
علم توحید است اگر دانی تمام
بعد از این توحید خوانی والسلام