" rel="stylesheet"/> "> ">

شماره ٤٧

ز ذوق خود ترا آگاه کردم
بهانه آفتاب و ماه کردم
دویی بگذر تا باشی یگانه
مراد ما یکی دیگر بهانه
درآ در حلقه رندان سرمست
ترا گر میل ذوق عارفان هست
فنا شو تا بقا یابی ز باقی
سبو می کش که یابی لطف ساقی
خرابات است و ما مست خرابیم
چو رندان اوفتاده در شرابیم
ز بحری قطره ای گفتم عیانش
معانی خوشی کردم بیانش
ز شرک خودپرستی گر برستی
به غیر از حضرت حق کی پرستی
خیال غیر خوابی می نماید
همه عالم سرابی می نماید
به بزم عاشقان ما گذر کن
دمی در چشم سرمستان نظر کن
طلب کن گنج اسمای الهی
اگر یابی بیابی پادشاهی
اگر اسم و مسما را بدانی
به ذوق این شرح اسما را بخوانی