من و ما و تو او هست یک چیز
            که در وحدت نباشد هیچ تمییز
         
        
            هر آن کو خالی از خود چون خلا شد
            انا الحق اندر او صوت و صدا شد
         
        
            شود با وجه باقی غیر هالک
            یکی گردد سلوک و سیر و سالک
         
        
            حلول و اتحاد از غیر خیزد
            ولی وحدت همه از سیر خیزد
         
        
            تعین بود کز هستی جدا شد
            نه حق شد بنده نه بنده خدا شد
         
        
            حلول و اتحاد اینجا محال است
            که در وحدت دویی عین ضلال است
         
        
            وجود خلق و کثرت درنمود است
            نه هرچ آن می نماید عین بود است