نتوان به پای سعی رسیدن به طور عشق
            خوابیده تر ز زلف بود راه دور عشق
         
        
            دست ستیزه در کمر بیستون کند
            درهر سری که هست می تازه زور عشق
         
        
            از ظلمت وجود که می برد ره برون ؟
            گر شمع پیش پای نمی داشت نور عشق
         
        
            سیری ز شغل عشق ندارند عاشقان
            چون آب شور تشنگی افزاست شور عشق
         
        
            گر جای خار نشتر الماس سر زند
            صائب قد نمی کشد ازراه دورعشق