بدیدم چشم مستت رفتم از دست
            گوام دایر دلی گویائی هست ؟
         
        
            دلم خود رفت و میترسم که روزی
            به مهرت هم نسی خوش کامم اج دست ؟
         
        
            بآب زندگی این خوش عبارت
            لوانت لاوه نج من ذبل و کان بست ؟
         
        
            دمی بر عاشق خود مهربان شو
            کج ای مهروانی کسب اومی کست ؟
         
        
            اگر روزی ببینم روی خوبت
            به جم شهر اندر واسر زبان دست؟
         
        
            ز عشقت گر همام از جان برآید
            مواجش کان یوان بمرد و وارست ؟
         
        
            به گوش خاوا کنی پشتش بوینی
            به بویت خسته بی جهنامه سرمست