در کنج اعتکاف دلی بردبار کو
            بر گنج عشق جان کسی کامگار کو
         
        
            اندر میان صفه نشینان خانقاه
            یک صوفی محقق پرهیزگار کو
         
        
            در پیشگاه مسجد و در کنج صومعه
            یک پیر کار دیده و یک مرد کار کو
         
        
            در حلقه سماع که دریای حالت است
            بر آتش سماع دلی بی قرار کو
         
        
            در رقص و در سماع ز هستی فنا شده
            اندر هوای دوست دلی ذره وار کو
         
        
            خالص برای لله ازین ژنده جامگان
            بی زرق و بی نفاق یکی خرقه دار کو
         
        
            مردان مرد و راه نمایان روزگار
            زین پیش بوده اند درین روزگار کو
         
        
            در وادی محبت و صحرای معرفت
            مردی تمام پاک رو و اختیار کو
         
        
            اندر صف مجاهده یک تن ز سروران
            بر مرکب توکل و تقوی سوار کو
         
        
            سرگشته مانده ایم درین راه بی کران
            وز سابقان پیشرو آخر غبار کو
         
        
            عطار سوی گوهر آن بحر موج زن
            جز در درون سینه تورا رهگذار کو